هرچند در ابتدا ایستاده ام، اما تا آخرش را از حفظم. اگر هم بخواهی، سر تا تهش را بی مکث می خوانم و حتی بگو یک تپق! گیرم، بچه که بودم، "س" ِ هایم می زده است. اصلا گیرم هنوز هم "ر" ِ هایم نمی گیرد. اما تا ته این خط ها را می خوانم. بدون آنکه "س" هایم بزند یا "ر" هایم نگیرد. چون تک تک ِ کلماتش را یک بار زندگی کرده ام. بگذریم از اینکه آن زمان ها "س" هایم می زد و "ر" هایم نمی گرفت. اما باز برگشته ام ابتدای چشم هایت، برگشته ام و هیچ هم پشیمان نیستم. حالا دیگر، منتهی الیه چشم هایت را خوانده ام. پس پاک باخته ای رفیق! مچ چشم هات را گرفته ام. هرچقدر هم که ناگهان سبز شوند.
همان پشت باید باشد. پشت ِ دانشکده، پشت ِ مغازه، پشت ِ بام. همان پشت بود که من...
زیر آن درخت. همان درختی که پارسال با یک چسب ِ آبی، مشخصش کردیم. چسب بود یا پلاستیک؟ یک پاپیون درست کردیم و گره اش زدیم به درخت. و بعدها، هروقت از آنجا گذشتیم، آن درخت، با آن پاپیون آبی ِ رویش، چشمک می زد. و همان حوالی بود که با هم کِز کردیم و یک گوشمان هِدفون بود و بینمان موسیقی پخش می شد. و موسیقی هردومان را به هم نزدیک می کرد. و موسیقی هردومان را بغل می کرد. و موسیقی هردومان را به هم فشار می داد و موسیقی هردومان را به هم گره می زد و موسیقی، بلندمان می کرد، می برد آن بالاها. همان بالا، بالای پشت. همان پشتی که من...
دریا را هم گره زدیم به هم، با هم. یک سرش را تو گرفتی و یک سرش را من. و شوری اش پاشید به چشم هامان و چشم هامان ابر شد، بارید و تنها سفیدی ها ماند.
همان پشت باید باشد، پشت ِ دانشکده، پشت ِ مغازه، پشت ِ بام، پشت ِ هیچ، پشت ِ هیچستان. همان پشت که چشم هات، که سفیدی هاش تنها مانده بود، گره خورد به همان پاپیونی که گره اش زده بودیم به درخت. پایین درخت افتاده بود. همان درختی که زیر همان گره ای که پاپیون خوره بود؛ موسیقی گره مان زده بود به هم. همان موسیقی که در همان حوالی بود. همان حوالی ِ پشت؛ پشت ِ دانشکده، پشت ِ مغازه، پشت ِ بام. همانجا که سکوت، مطلق بود و قیچی افتاده بود و تکه های پاپیون، که حالا دیگر قرمز بود.