هر کار کردم بنویسم نشد. نه اینکه نشود. راحت می شود. این روزها اصلا پر می شوم از کلمه. اما نمی خواهم. این وبلاگ پر است از من. پر است از ضمیر َم. این وبلاگ پر از زهرا مینائی است. حتی وقتی هم می گویم من هیچی نیستم هم کلی َم پشتش خوابیده. نمی خواهم دیگر. َم. َم. من. من. نمی خواه...
من چند وقتی است فهمیده ام که من اگر من واقعی ام باشم از من بودن خسته نمیشوم! مشکل همونه که این نه منم!
وقتی خسته شدی، هر وقت شکست خوردی، اصلا مهم نیست، دوباره تلاش کن. دوباره شکست بخور، این بار بهتر شکست می خوری !
ساموئل بکت
"مردونگی به 4 مثقال گوشت نیست داداش..."
به روزم
.:: www.moasher.blogfa.com::.
سلام .. کار ِ خوبی کردی تعطیل کردی وبلاگت رو
بسم اله
چرا میخواهید تعطیل کنید؟
چرا؟؟؟
از فرفیدیها به صاحب وبلاگ ... خوابی یا بیدار ؟!!!!
از آقا مهدی به هابیل و فرمانده مه آرا ... موقعیت مشاهده شد چه دستوری می دهید؟
سلام، وبلاگ خوبی داری!
به فرند فید سر بزن، خوشحال می شه :)
----------
حالا جدای از شوخی همه چیز انسان پر از من است، این منیت در تک تک ذرات وجود ما وجو دارد. مهم این است که این را بدانیم به نظر من! و سعی کنیم حداقل بعضی رفتارهایمان از منیت خالی باشد.
همین.
در مرام ما رفتن، مردن بود ... یعنی ما رو مرده فرض کردین که رفتین؟؟ :)) شمایل جسد!
مردن مرام ما نیست ! عمر دوباره باید. . . .
سعی کن به خودت بیای و این من من رو رها کنی و دو باره بنویسی ...
والا !
ادم همینه دیگه :) همه اش من من و ...
از مه آرا به شهید علاقبند ... حاجی خرچنگا نزدیک شدن...نخودها رو بریز! :))
...
تو باید بنویسی! بنویس... ساده تر ... رنگین تر... در پی قافیه و واژه نباش... !
خدایا همه رو ببخش ....
مخصوصن مریض و مریضهی منظور ...
شب ِ جمعهست و شب ِ مغفرتی ....
یا سید غریب !
هی خدا .... امشب چه شب ِ خاصی بود .. توی فرفید کلی خندیدیم!
هابیل؟ :))
عزیزم چرا نمی خواهی ... بخواه ... خواستن توانستن است... من امشب خواستم تا ساعت 2 بیدار موندم .. تو هم می توانی...
دستور فرمانده هابیل اجابت شد... فرمانده حالا بذار برم شهید بشم .... . حاجی حوری های بهشتی منتظر من هستم... مارا از فیض بی نصیب نذار.
..----------------------------
دوست من زیاد جدی نگیر ... شوخی بیش نوبد..
دوست من از کوچه ما هم گذری داشته باش
http://friendfeed.com/alaghband
حاجی کجایی که شهیدت رو کشتن!!!
...
تمام انسانها اعضای خانواده ی من هستن / دیر به دیر به هم سر میزنیم / نامه که نه ... تلفن هم خیلیهاشون ندارن / میشه گاهی که از حال و روز هم بیخبر بمونیم / بااینحال هم خونیم و از یک خانواده / مثل هر خانواده ای ما هم فامیل دور و نزدیک داریم / ایرانی ها قوم و خویش نزدیک منند/ از این روست که یکیمون که میره تنها تر میشیم ... پس نرو ... با نوشتنت ، با ما بمون!
iمه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
این بیت رو خیلی دوست دارم!
اسمایلی در ماندن در نوشتن ِ نظر
سلـــــــــــــام
واااای حتی سلام هم توش "میم" داره اسمایلی جیــــــــــغ
دور از همه این شوخیها... گرچه نمیشناسمتون ولی:
بنویسید تا بتونید هوای سنگین رو بازدم کنید
بنویسید تا مات به نقطه ای در هیچ کجا خیره نمونید
بنویسید تا شاید لا به لای واژه ها، زندگی رو " از نو " معنا کنید
...
ممنون از هابیل خان متولی این شبیخون فرفری
و تشکر از باقی دوستان که همکاری کردن
هوا بس ناجوانمردانه سرد است .
دختر جون به جای نوشتن پاشو بخاری و زیاد کن قندیل بستی
به این جا رجوع شود:
http://friendfeed.com/e/8952590fadec41cd9a0d9e71c857c5ca#
سلام
1- بلاگاسکای چقدر مسخره است که تبلغات رو میذاره اون جایی که نباید.
2- هماین چند روز پیش اول نخواستن من بود. روی هماین حساب نمیگم بخواه.
3- دو تا از وبلاگهایی که دوست دارم رو از پیوندهای تو پیدا کردم. ممنون.
4- تمام.
به شما فرفیدی ها چی باید گفت!؟ شمایل شرمنده کردن
کل این دو سالی که وبلاگ داشتم هیچ وقت به بیست و چهاتا نرسیده بود. با تشکر از فرمانده هابیل و بقیه ی اعضای فرفید.
27 تا شد:دی
عه چه استقبالی کرد صاحب وبلاگ :D
من نمی خواستم از این کارا بکنم
تقصیره فر فیدی هاست!
سی عدد شد!
این هم واسهی شکستن تابوی عدد سی
فکر کنم زهرا جون هیجان زده شده با این استقبال
امیدوارم حس و حالت بهتر بشه... . موفق باشی
سلام
آنتن(!)
شما هم می توانید عضو شوید...
آنتن.بلاگفا.کا
سی و پنجمیش خودمم
همه چیز از همین جا شروع شد...
توصیه های کوتاه:
1-زودتر ازدواج کن
2-بیشتر ورزش کن تا روحیت عوض بشه
3-یه فایروال خوب رو سیستمت نصب کن
4- کوه نوردی زیاد برو مخصوصا کوه نزدیک خونتون
5-به خدا توکل کن
6-اینقدر آسانسرو نگه ندار
7- به این url سر بزن:
http://www.zigziglar.com/
مراد ما نصیحت بود و گفتیم حوالت با خدا کردیم و رفتیم
ارادتمند و کوچک شمام.
خوبید؟
اسداللهی.
من هم نمی خواستم . نمی خواستم مدام پر شوم از این من ها و در یک جایی وبلاگ نام بالایشان بیاورم . من هم نمی خواستم که .... اما نمی شود . نه که حذفش غیر ممکن باشد .ولی در هرحال ما همان من هاییم که هستیم و گاهی خودمان را بالا می اوریم یک جاهایی . شاید اصلا نیازمان باشد یا نمی دانم یک دل خوشی گاهی نه چندان دل چسب .
دلم می خواست که می نوشتی اما خودت که نمی خواهی دیگر هیچ ...
و یک سوال کمی بی ربط : قانونی هست که بگوید که خویشتن داری از ابراز وجود بهتر است ؟! این را یک جایی خواندم و حالا کمی شک کرده ام به اصلی که گاهی بیش از حد می پرستیدمش ...
گاهی وقتا واقعا نمی شه نوشت، نمی شه گفت، حتی نمی شه دید !
فقط باید چشم ها رو ببندی بری تو رویا . . .
این احساس رو خیلی دوست دارم .
خیلی ..............میکشمت
سلام خانم مینایی
میخواستم بدونم آیا شما هنوز با خانم بنایی فر ارتباط دارید؟
خیلی مهمه
جواب این سوال منو به میلم بدین
براتون توضیح خواهم داد
راستش هر چقدر فکر کردم نفهمیدم کی هستین. دوم اینکه اسم کوچک خانم بنایی فر و یک سری اطلاعات هم اگه می شه بدین. ایمیل هم ندارم به تبع ازتون.
کامنتی رو که برام گذاشتی اینطوری اصلاح می کنم:
چه قدر خوب شعر می گوید گاهی... چون اون شعر از من نبود. یکی از دوستام اونو گفته بود. دوستی که رفت یا شاید هم من رفتم؟!
تعداد کامنت هات کم کم داره سه رقمی میشه. تبریک میگم.
چهل و چهار تا...
بنویس دختر جون.بنویس دیگه!اگر نه اینجا ولی بالاخره قلمت داره رو یه کاغذی، تو یه خلوت نیمه شبی مینویسه.می دونی؟ اصلا من عاشق نثر مینازی ات هستم.اگه اینجا رو هم کله کنی دلم برای زهرا مینایی تنگ میشه.برای کتاب معرفی کردن هات،دانه دانه نودونه تا،ستاره ها.سفیده را گذاشتم ته سیگارت،.پشت دانشکده،کوچ کوچ کوچ،شعرای آروم نرمت، غمگینی هات،گینزبورگ!
من که کیف می کنم زهرا جونم! چه میکنی با حقوف واصله؟؟؟/!!! خوش باشی