گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

چقدر کیف دارد

اینجا خیلی شلوغ و پلوغ شده. همه ی کارها افتاده در هم. همه دارند کار می کنند برای عروسی. من زیاد چیزی نفهمیدم ازش. از عروسی گرفتن و این جور چیزها بدم می آید. این روزها کارها گره خورده در هم. یک عالم کار ریخته روی سرم. اما نمی دانم چرا وقت دارم. انگار وقتم با برکت شده. البته شب ها کم می خوابم، اما کلی کیف دارد. خیلی کیف می کنم با کم خوابیدن و کار کردن و خوش اخلاقی و اینها. با خستگی. خستگی جسمانی. با شادی روحانی اما. پیش تر ها وقتی روحم خسته بود همیشه، من هم می خوایبدم. زیاد می خوابیدم. حالا روحم حسابی سردماغ است. روانم شاد است. چیزی دارم که مدت ها است نداشته ام و نمی دانم هم که چقدر می ماند.آرامش دارم و هستم. وقتی تمام بدنم کوفته است از خستگی، اما باز هم کیف دارد.

نظرات 6 + ارسال نظر
بیگانه دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:29 ب.ظ

خوش به حالت فقط .

نگارنده سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ق.ظ http://avanegasht.net/wordpress

روح که سر حال باشد جسم را میکشد دنبال خودش. تا هرکجا که بخواهد.

عیدتون مبارک

فاطمه سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:38 ب.ظ http://ablah3315.blogfa.com/

خوش به حالت؛ شاید...

مارال سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ب.ظ

امیدوارم موقت نباشه(لبخند) (بوسه)

مینا چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:46 ب.ظ

میخوای یه چی بگم حالتو بگیرم؟.....
ایشالا قسمت شما زهرا خانوم!
میدونم این چند وقته این جمله چی به سرت اورده
ا

دیوانه شدم. بالای سیصد بار بهم گفتن!

زهرا پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:48 ق.ظ

سلام.دعای عرفه رو زیبا خوندی.ممنون.

خیلی خیلی ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد