اولین بار که ببینیش چهره ای دارد معصوم. اما گاه گاهی چنان نگاه های شیطانی می کند که می مانی، این نگاه ها را از کجایش در آورده است.
تازگی ها یک خودنویس نو را دست می گیرد. من که نفهمیدم از کجایش آورده است ، اما این خود نویسش، رنگ سیاهی دارد که می ریزد توی چشم هایش. سیاه سیاه هم که نیست. سیاه کم رنگ است، که با آن حالت مات پلک هایش، هم ساز می شود و معصومیتشان را بیشتر می کند و حتی آن لحظه های شیطانشان را هم.
تازگی ها با این خودنویس جدیدش خط چشم می کشد و ناخن هایش را هم با این خودنویس لاک می زند و حتی دیدم یک روزی لبش را با جوهر پررنگ کرده بود تا دل پسر های دانشکده را ببرد.
*
یکی از هم کلاسی هایم یک خودنویس بهم هدیه داده است که خوب هم می دانم از کجایش آورده و می گویند خیلی گران هم هست. وقتی دستم می گیرم، سَر گِردش، انگار که دارد روی ابر ها می رقصد و کلی هم برایش دنبال جوهر گشتم و آبیاریش کردم تا بنویسد. الان هم دارد می نویسد و جوهرهایش می پاشد توی چشم هایم. گمانم با این خودنویس، حکما نویسنده می شوم. حتما!