گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

برق ِ کفش

_ زهرا جان! سال اول دبستان نیستیا! سال اول دانشگام نیستی حتی! سال آخر دانشگاهی!

این را خواهرم وقتی می گوید که روی زمین نشسته ام، یک پارچه ی آبی گرفته ام دستم و دارم با تمام توان، کفش هایم را برای ورود به سال تحصیلی جدید، برق می اندازم.

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ

hale adamo be ham mizani

باز حال کی را به هم می زنم!؟!؟!؟

[ بدون نام ] دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ http://forough-t.blogfa.com

همه ما به نوعی کودکیم

سال تحصیلی نو مبارک

بیگانه سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:23 ب.ظ http://www.b-i-g-a-n-e-h.blogfa.com

یک چیزی در این مایه ها را مادرم هم به من گفت . وقتی که داشتم با استین مانتوی جدیدم توی کوچه بال بال می زدم .

زیتون چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ب.ظ

خوش به حالت.

... چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 ب.ظ

اما من همیشه فکر میکنم تو اگر خیلی سن هم داشته باشی 8سال است.خیلی هم دوست دارم این 8 ساله بودنت را!

سبحان چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:37 ب.ظ http://msobhan.blogfa.com

واقعا ممنون از توجهتون
دیگه کمتر کاری رو از روی ذوق انجام می‌دم :(

اسداللهی۶۶ پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:33 ق.ظ http://www.mashe.blogfa.com

شما از کجا فهمیدید تولدمه؟!!!!



ممنونم از حضورت...


ارادتمندم.


اسداللهی.

ندا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:59 ق.ظ http://nesara.blogfa.com

حال چرابا پارچه ی آبی؟؟؟درضمن کفش هایت را اگر هرهفته دستمال بکشی لازم نیست موقع تمیز کردنشان ازتمام توانت استفاده کنی.آن هم بازبان روزه...
پی نوشت:کلاس شعر؟؟؟کی؟؟؟کجا؟؟؟کیا؟؟؟ساعت چند؟؟؟چه جوری؟؟؟
پی نوشت2:به تمام سوالات پاسخ داده شود لطفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد