گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

خورشید را بیدار کنیم

" چیزی که می خواستم این بود که بروم، بدون فکر کردن به چیزی، بدون قبول تعهدی. مثل اینکه زندگی یک سلسله قطار، جاده، کشتی باشد و انسان هرگز از رفتن باز نماند. نمی توانستم منظورم را بیان کنم. میل داشتم هرچه بیشتر به جاهای دورتری بروم. اما به جایی دور که هرگز از آن باز نگردم. پیوسته پیش رفتن..."

خورشید را بیدار کنیم/ ژوزه مائوروده وواسکونسلوس/ قاسم صنعوی/ راه مانا/ صفحه 333

 

پی نوشت: زه زه ی شش ساله را خیلی بیشتر دوست می داشتم.

نظرات 1 + ارسال نظر
... پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:13 ب.ظ

آخیش!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد