ش: چی می خونی؟
من: بر باد رفته.
(سکوت)
من: تو بر چی می ری؟
ش: من بر بارون می رم.
(سکوت)
من: من بر چی می رم؟ اوووم. من بر توت می رم.
(سکوت)
ش: من بر بارون می رم. بر برفم می رم. اما تا حالا بر باد نرفتم.
من: اوهوم. منم بر باد نرفتم. اما باد چشم های مرا برد.
(سکوت)
پی نوشت: این دیالوگ هایی که در این وبلاگ می آید حقیقتا واقع شده است! بی تردید!
بغلیم: این چه وبلاگیه داری میبینی؟
من: خیلی خفنه، دوبار تا حالا دیدمش منو درگیر خودش کرده،
حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کس به اندازه ی حرفهائیست که برای نگفتن دارد....
دکتر علی شریعتی
حیف که اینم از اون حرفهاست و گر نظرم رو در مورد وبت رک می دادم....