مامان : این چیه رو دستت؟( با نگرانی) من : این؟ چیزی نیست. برچسب آدامس خرسیه. مامان : چند سالته؟ ( با جدیت) من: ... ( می خندم) مامان : بیست و یک سالته؟ ( جدی تر) من: ... ( می خندم) مامان: من بیست و یک سالم بود دو بچه داشتم. من : ...( دیگر نمی خندم)
زهرا مینائی
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده ام (رهی معیری) اتفاقا قسمت خنده دارش همون آخرش بود منکه هنوز گاهی دلم تنگ میشه برا عالم بچگی یه چیزی هم تو وبلاگم در این مورد نوشتم.
من که فکر نمی کنم مشکل از تعداد فرزندان باشه. احتمالا این مشکل ناشی از اینه که قون زمونا آدامس خرسی نبوده.
بهااااااره
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 11:11 ق.ظ
ای ول ادامس خرسیییییییییییییییییییییی اوم منم میبخوام من از تو هم بزرگترم..۲۶ سالمه
مهران
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ
آدامس خرسی رو عشقه... منم 25 سالمه و دارم فوق لیسانس میگیرم ولی هنوز هروقت میرم بقالی حتما میخرمش اگه هم کسی دورو ورم نباشه یواشکی عکسشو رو دستم میزنم چون یاده بهترین روزام یعنی بچگیم می افتم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
مامان من هموقتی هم سن من بود...
من رو به دنیا آورد...
بچه ی دوم بودم...
...
و من اگه بچخه ای می داشتم... شاید ۵ ساله بود...
اما...
من هم هم نمی خندم...
نوشته هات شروع های خوبی دارند!
بدبختی اینجاست تو ۷تابچه هم داشته باشی وضعت بهتر از این نمی شود.
حالا مهم بچه است یا برچسب آدامس خرسی
من که فکر می کنم چیز دیگه ای مهمتره...
خیلی وقته که نخوردم. تقریباْ یک هفته ای میشه. من الان هجده تا بچه دارم. به بچه هام هم دارم یاد میدم که توی بیست و هفت سالگی از این کارها بکنند!
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام (رهی معیری)
اتفاقا قسمت خنده دارش همون آخرش بود
منکه هنوز گاهی دلم تنگ میشه برا عالم بچگی یه چیزی هم تو وبلاگم در این مورد نوشتم.
من که فکر نمی کنم مشکل از تعداد فرزندان باشه. احتمالا این مشکل ناشی از اینه که قون زمونا آدامس خرسی نبوده.
ای ول ادامس خرسیییییییییییییییییییییی اوم منم میبخوام من از تو هم بزرگترم..۲۶ سالمه
آدامس خرسی رو عشقه... منم 25 سالمه و دارم فوق لیسانس میگیرم ولی هنوز هروقت میرم بقالی حتما میخرمش اگه هم کسی دورو ورم نباشه یواشکی عکسشو رو دستم میزنم چون یاده بهترین روزام یعنی بچگیم می افتم