گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

ژانر آشپزخانه ای

یک زمانی بود که داستان ها مال این پادشاهان و اشراف بود و عشق هایشان. بعد کم کم مردم هم وارد ادبیات شدند. همین زندگی روزمره شان. اما در امروز ایران شاهد ژانر جدیدی هستیم که با کتاب های افرادی چون زویا پیرزاد و سپیده شاملو پر رنگ شد. حالا ژانر آشپزخانه ای وارد سینما هم شده است. " به همین سادگی" فیلمی از "میرکریمی" است. تم داستان به مدت یک روز در خانه است و بیشتر در آشپزخانه. آشپزخانه ای که بیشتر ِ زندگی زن در آن جریان دارد. او با ارزش ترین چیزهایش- دفتر شعر-  را  درون کابینت می گذارد. آنچه در این فیلم بر آدم نفوذ می کند سکوت است. سکوتی که تا آخر داستان هم حفظ می شود. شاید خود زن هم علت این کسالتش را نمی داند و در جواب دیگران تنها می گوید خوبم. دوربین تمام مدت به دنبال زن است و کارهای آشپزی را نشان می دهد. دیالوگ های پسر بچه هم تا حد زیادی، مشکلات زندگی او را نمایان می کند. آنچه زن را آزار می دهد این است که دلیل قابل قبولی برای نارضایتی اش از زندگی وجود ندارد. و از نگاه بیرونی نیز فردی " سپید بخت" محسوب می شود. بی اعتنایی شوهر در پایان هرچه بیشتر زن را متوجه ی زندگی یکنواخت خود می کند و تصمیمش را قاطع برای رفتن. رفتن به یک سفر کوچک که کمی برای خودش وقت بگذارد و از این روزمرگی به در شود.

مادران خانه دار، بخش زیادی از جامعه را تشکیل می دهند. بعضی هاشان آنقدر فرورفته اند که حتی نمی توانند این فیلم را بینند. و یک هراس همیشگی هم برای هر دختری وجود دارد. اینکه نکند یک روزی مثل مادرش، خاله اش یا عمه اش شود. اینقدر روزمره، اینقدر دور، اینقدر دلزده.

 

پی نوشت:

-          رفتم سینما.

-          اِ! با کی؟

-          مگه باید با کسی رفته باشم؟

-          تنها؟؟!!

-          اشکالی داره؟

پی پی نوشت: آهنگش مرا می کشد!

نظرات 6 + ارسال نظر
بار دیگر؛ نگاه... جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:06 ب.ظ http://glance-again.blogfa.com

ندیدمش هنوز این فیلمی که شما دیدید رو... فقط بگم که کارای قبلیش به نظرم از کارهای خوب شرقی بود...

توصیه می کنم دایره زنگی رو هم ببینید... البته تنهایی نه!!!!

بهاره شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:53 ب.ظ

zahra ! pipi harfe zeshtie ! adam nabayad too weblogesh az in chiza bege :D

حمید شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.norshamsi.blogfa.com

من فیلم را دیدم
یه چیزی خیلی نظرم را جلب کرد:
همه ما یه «طاهره» در خودمان داریم نه الزاما تو آشپزخانه شاید حتی تو کتاب ها و نوشته هایمان
یه من تنهای جدا مانده؛ یه گوشه نشین ؛ به همین سادگی قصه همه ما است که در چرخه بودن اینکه بخواهیم لحظه ای را به ایستادن و تامل بگذرانیم برای خود ما هم تردید آور است

مریم دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 ق.ظ

مینا یک عمر است بیچاره مان کردی هی می گویی این مرا می کشد،آن من رامی کشد.آخر هم سر و مر وگنده هرروز بهتر از دیروز پیدایت می شود.خب نگو لااقل .یک جوری بادرد بودنت می سازیم. هی ساز رفتن کوک می کنی و باز هستی.
این بساط ماست که درست کردی.

مصطفی دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 ق.ظ http://mostafaspace.persianblog.ir

نوشتم.
فیلم را هم ندیدم.

محمد سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:15 ب.ظ http://www.AtoZ.persianblog.ir

هووومم.
جالب بود اما ای کاش یکی از کارگردانای ما یه فیلمی هم در باره یک شوهر کارمند می ساخت و نشان می داد که برای یک لقمه برای خانوادش چه سختی ها که نمی کشه و چه حقارت ها که نمی شه فقط برای همسرش و بچه هایش..و هیچ این غمها را خانه نمی برد.
اونوقت منم می رفتم سینما،تنها
و آهنگش مرا می کشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد