گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

گیرم زودترها می گفتم...

تک گویی های زهرا مینائی

دانه دانه ی نود و نه تا

سبز اند و پیچ خورده اند به هم. و هر سبزشان هم یک رنگ است. هر دانه شان یک سبز است و با یک سبز دیگر به هم وصل شده اند. و فکر نکن صدتا اند. نود و نه تا اند. و فکر نکن فقط برایم نود و نه تا شیء ِ روزانه اند. این روزها شده اند هم دمم. و دست هام، بهشان عادت کرده است. به دانه دانه ی نود و نه تا شان. و همه شان هم می شناسم و تک تکشان هم اسم دارند. یکی خال خالی، یکی زردی، یکی سبزی...
این روزها اگر وقتی بماند برای پرداختن به خود، می روم پشت دانشکده و نامجو می نوشم و نود و نه دانه را، عین نود و نه دانه را لمس می کنم. بر تن دانه دانه شان دست می کشم و می بوسمشان و می بویم...
همین اصلا...
پی نوشت: دیگر نتوانستم ادامه اش دهم. مال دیروز بود، همان پشت دانشکده. بهتر است دیگر خانه نمانم و برایم بهتر است که کتاب های گینزبورگ را نخوانم. که امروز حتی نود و نه دانه شان هم در سجاده ام بود و دست نخورد. دلم امامزاده می خواهد. بهترین جا!
نظرات 4 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:29 ب.ظ http://www.norshamsi.blogfa.com

خیلی از داشته های ما چیز قابل مقایسه ای برایشان وجود نداره
خوب که نگاه میکنیم انگار از یه جای دیگه اومدن واسه ما
فقط باید هوای این دلک غمزده را داشت تا که پژمرده نشه...

شادی سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ب.ظ http://www.warbler1.blogfa.com

امامزاده ایی را می شناسم که روی یک تپه است . بعد پایین ترش قبرستان. آدم های خیلی قدیمی. امامزاده ی کوچکی می شناسم در دور افتاده ترین و سبزترین جایی که تا به حال دیده ام. امامزاده ی مهربانی می شناسم.

محمد چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:13 ق.ظ http://www.AtoZ.persianblog.ir

دیگر باید برف دل را روبید و دانه دانه آن نود ونه دانه را در دل رویانید.امسال بهار از آخر شروع می شود.
وبلاگ نو مبارک. (:

فریبا پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ب.ظ http://www.havijebanafsh.blogfa.com

سلام !
من هنوز متن هاتون رو نخوندم! در اوئلین فرصت نوشته هاتون رئ می خونم! فقط می خواستم ابراز وجود کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد